-
دروغ گو
سهشنبه 4 خرداد 1395 00:16
اساسن آدمای دروغگو دو دسته ن: کسانی که میدونن دارن دروغ میگن و کسانی که به دروغی که میگن باور دارن، ینی دروغ شده جزء شخصیت و جونشون...
-
خدا
یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 14:24
آل پاچینو در وکیل مدافع شیطان: بگذار در مورد خداوند یک کمی اطلاعات به تو بدم. خداوند دوست داره که مراقب همه چیز باشه. اون یک دلقک ه. فکرش رو بکن. اووون به انسانها غریزه میده. اون این هدیه فوق العاده رو به تو میده و بعد چیکار میکنه ؟ قسم میخورم که این کارو برای سرگرمی خودش میکنه... و همینطور برای عالم شخصی خودش... درست...
-
یازده دقیقه
شنبه 25 اردیبهشت 1395 23:32
برای اینکه یک ساعت با مردی بگذرانم، 350 فرانک سوییس میگیرم. یک ساعت در واقع اغراق است. اگر در آوردن لباسها را حساب نکنیم و تظاهر به محبت و صحبت دربارهی مسائل پیش پا افتاده و لباس پوشیدن را کنار بگذاریم، کل این مدت میشود یازده دقیقه رابطهی جنسی. یازده دقیقه ... !!! یازده دقیقه لعنتی... دنیا دور چیزی میگردد که فقط...
-
شب مبادا
سهشنبه 21 اردیبهشت 1395 21:45
آدم واسه شب مبادا باید یه شیشه مشروب داشته باشه
-
سقوط
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 12:02
ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند: ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ. ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ی ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و...
-
میخوام بخوابم
جمعه 27 فروردین 1395 02:17
فکر نمیزاره بخوابم میخوام به چیزی فکر نکنم و بخوابم، الان به این فکر میکنم که به چه چیزی فکر نکنم.
-
در میان جمع
یکشنبه 22 فروردین 1395 03:49
وفاداری یک صفت لعنتی بود که مدتها طول کشید تا از شرش خلاص شوم. واقعیت این است که دارا بودن این صفت یک نفرین ابدیست،صفتی که اصلاً در خور ستایش نیست بلکه مستوجب ترحم است.
-
از میان نامه ها
دوشنبه 24 اسفند 1394 23:35
میلنا، چطور است که تو هنوز از من نترسیده ای یا از من نرمیده ای یا احساسی از این قبیل پیدا نکرده ای؟ ژرفای جدیت و توان تو تا کجاها می رسد؟ من برای تو یا هر کس دیگر نمی توانم توضیح دهم که در درونم چه می گذرد. چطور می توانم آن را برای دیگری روشن سازم در حالی که نمی توانم آن را برای خودم روشن کنم. اما مطلب اصلی این نیست....
-
کافکا در کرانه
جمعه 21 اسفند 1394 23:10
مهم نیست تا کجا فرار کنی،فاصله هیچ چیز را حل نمیکند وقتی توفان شد یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی،چطور جان به در بردی حتی در حقیقت مطمئن نیستی توفان تمام شده اما یک چیز مسلم است وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر همان آدم سابق نیستی که قدم به درون توفان گذاشت.
-
یک سال دیگر هم گذشت
جمعه 30 بهمن 1394 19:19
امروز آخرین روز از ۲۹ سالگیم و پایان سومین دهه از عمرم است و فردا اولین روز از سی سالگیم و آغاز یک دهه دیگر از زندگی یک سال از عمرم کم شد و یک سال به سنم اضافه شد یک سال دیگر با تمام خاطرات تلخ و شیرینش گذشت یک سال دیگر با تمام تجربیاتی که پایانی ندارند گذشت چه روزهایی از این یک سال که برایم به مانند سالها گذشت و چه...
-
ریسمان
پنجشنبه 22 بهمن 1394 12:45
ریسمان پاره را میتوان دوباره گره زد میتوان دوباره دوام آورد اما هرچه باشد ریسمان پاره ای بیش نیست شاید من و تو همدیگر را دوباره ملاقات کردیم اما آنجا که مرا ترک کردی هرگز نخواهی یافت
-
برای تو خط خطی کردم
سهشنبه 6 بهمن 1394 21:11
توراچه بخوانم که گرخواندم تمام عشق درحرف به حرفش فریاد کشد چگونه نگاهت کنم که گرنگاهت کردم عشق در برق چشمانم بدرخشد چگونه در کنارت باشم که گر کنارم بودی تمام وجودم ازشادی به خود بلرزد چگونه حست کنم که گرباشی تمام وجودم تورااستشمام کند چگونه بگویم دوریت برایم سخت است که گرگفتم تمام اشک های عالم ازچشم هایم جاری شود...
-
اندر احوالات سی سالگی،قسمت آخر ۵
سهشنبه 6 بهمن 1394 00:56
بنظرم سی سالگی یعنی جوانی کردن،یعنی سن بزرگ و بچه ماندن یعنی نشستن پای تلوزیون و با اشتیاق باب اسفنجی دیدن تنها بدی سی سالگی این است که دیگر نمیتوانی بگویی بیست و....سال داری. این روزهای آخر دهه سوم عمرم دوست دارم از من بپرسند چند سالت است و بگویم بیست و نه ،چون چند وقت دیگر این شانس را ندارم.
-
اندر احوالات سی سالگی ،قسمت ۴
سهشنبه 6 بهمن 1394 00:47
برای من سی سالگی معنی پیری ندارد مهم عبور از بیست سالگی هاست سی سالگی در نظر بیشتر آدمها سن عاقل شدن است نگران سی سالگی نیستم،نگران آن دنده ای هستم که به عدد سنم اضافه شده و آن ۹ سالی که پیش رو دارم. در سی سالگی آن سردرگمی و پریشانی دوره های قبل تمام میشود.تکلیف آدم با خودش مشخص میشود،دست کم خودمان را میشناسیم و به...
-
اندر احوالات سی سالگی،قسمت ۳
دوشنبه 5 بهمن 1394 19:52
سی سالگی سن زیباییست احساس میکنی یاغی شده ای برای اینکه آدم احساس میکند آزاد شده و اضطراب و انتظار تمام شده آدم احساس روشنی میکند حس میکنی مغزت کار میکند اگر مذهبی باشی دیگر مذهبی هستی اگر به خدا اعتقاد نداشته باشی دیگر اعتقاد نداری و اگر شک و تردید داری بدون خجالت شک و تردید داری از تمسخر جوانها واهمه نداری چون جوانی...
-
اندر احوالات سی سالگی، قسمت ۲
دوشنبه 5 بهمن 1394 18:44
تا چن وقت دیگر وارد سی سالگی میشوم آخرین سال از دهه سوم زندگی از تمام این سه دهه تنها یک تصویر در پستوی ذهنم هست که شاید خیلی قابل اعتماد نباشد،شاید ساخته و پرداخته ذهنی باشد که فکر میکند سه دهه زیسته و سعی میکند یک دنیای سی ساله را تصور کند... در میان حیات و سالهای کودکی یک مدرسه بتنی با پناه گاهای بر جای مانده از...
-
اندر احوالات سی سالگی ،قسمت ۱
دوشنبه 5 بهمن 1394 14:27
در این سی سال فهمیدم فقط به آنچه که مال شخص خودت هست باید تکیه کنی یعنی به خانواده خوبی که داری و عشق...و تقدسش... در تمام این سالها هر بار که خواسته ام نام عاشق را بر خو بگذارم ترسیده ام واژه بسیار خوبیست ترسیدن...عشق کمال میخواهد یا کمال عشق؟ انقدر این واژه برایم بزرگ بوده که نخواسته ام به هر نحو به قداستش لطمه ای...
-
باکره کیست؟؟؟
دوشنبه 16 بهمن 1391 19:56
باکره کیست؟ کسی که یک پرده در میان پایش دارد ولی از عقب سکس می کند!؟ کسی که یک پرده میان دوپایش دارد ولی از دهان سکس می کند!؟ کسی که یک پرده درمیان دوپایش دارد ولی باسینه هایش سکس می کند!؟ باکرگی فقط یک پرده نیست!؟ هردختری که باکره بود دلیل برخوب بودنش نیست! دخترهایی دیدم که صدمرد راارضاء می کردند ولی نه از جلو!...
-
نامه سرگردان
دوشنبه 9 بهمن 1391 10:17
برای آنچه بناست در این نامه برایت بنویسم به هیچ گونه سوگندی احتیاج ندارم... برای اینکه هم یهودای سرگردان شاهدتیره بختی من است هم مسیح مصلوب... هنگام نوشتن این نامه احساس میکنم که سراسروجودم زندان دور افتاده ایست ازمشق امید واخورده... و روحم جنگلی متحرک وسرگردان ازآرزوهای عاصی..... دلم میخواست هنگام نوشتن این نامه...
-
خط خطی غمگین
دوشنبه 9 بهمن 1391 10:14
نگاهت می کنم...از نگاه بی فروغت نفرت دارم سزای من این نیست! صدایت می کنم ... از جواب بی رمقت نفرت دارم سزای من این نیست! دستت را می گیرم ... از دست سردت نفرت دارم سزای من این نیست! گریه میکنم ... از نگرانی دروغیت نفرت دارم... سزای من این نیست! دوستت دارم ... تو می روی سزای من این نیست! خورد می شوم سزای من این...